از شما چه پنهون

از شما چه پنهون ,من خودم از اونایی بودم

که وقتی معلم میگفت برو از دفتر گچ بیار

تمام سلول های بدنم از خوش حالی بندری میرقصید

میخوای؟؟

پسر به دختر:

میخوای خورشید زندگی من باشی؟

دختر :

آره

پسر :

پس 92,955,88,6مایل از من دور بمون

چکاره بشی عمو؟

عمو بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟
میگه:ساسی مانکن..!
والا ما که الگومون گابریل گارسیا مارکز 

و نیچه و گاندی و چگوآرا بود و می خواستیم

دنیا رو عوض کنیم ,تهش ادمین این بلاگ شدیم

وای به حال اینا که الگوشون ساسی مانکنه

الـــکی از محسن نامجو

امشب با یه سوپرایز اومدم

بالاخره آلبوم محـــسن نامـــجو اومد به اسم الکی

کسایی که تاحالا گوش نکردن پیشنهاد میکنم یه بار گوش کنن چون

واقعا ارزشش رو داره

با آهنگـــاش زندگی میکنم زندگـــی

محســـن نامحــــــو

لینک های جدید جایگزین شد

هدیه ویژه : دوتا عکس کمیاب و زیبا از محسن

دانلود در ادامه مطلب

فقط 3 ثانیه

اصلا میدونید پسرا فقط 3 ثانیه طول میکشه تا عاشق بشن...؟!
ثانیه اول: اوووووف نیگاش کن ...عجب دافیه لامصب ...!
ثانیه دوم: صداشم که بامزه ست بی شرف
ثانیه سوم: من عاشقش شدم

به توان

 بعضی ها عددی نبودند و

ما آن ها را به توان رساندیم

شباهت

یه شباهت بین من و خدا :

من حرف اونو گوش نمی‌دم،

اونم حرف منو

دوست واقعی

یک دوست واقعی کسی هست که
وقتی زمین میخوردی، میاد و دستت رو میگیره بلندت می کنه
نگات می کنه
اون وقت با لگد یکی بهت می زنه که این دفعه با زمین یکی بشی
 همچین که بفهمی دوست واقعی رویا شده..

دختر عموم

به دختر عموم زنگ زدم

میگم:سلام!

میگه:سلام کردنت تو حلقم!!

میگم:خوبی؟؟

میگه:احوال پرسیت تو حلقم!!

میگم:چه خبر؟؟

. میگه:خبر پرسیدنت تو حلقم!!!

میگم:بسته دیگه لوس بیشعور بی مزه!!

میگه:عصبانیتت تو حلقم!!!

گوشی رو از عصبانیت قطع کردم

اس ام اس داده میگه:قطع کردنت تو حلقم

اعصاب میمونه آیــا ؟

حمام

شما هم مثه من حموم میرید؟

امتحانات

با توجه به نزدیک شدن امتحانات:

به خدا سوگند اگر سوالاتِ امتحان را در دست راستم

و جواب سوالات را در دست چپم قرار دهند

باز هم حالِ درس خواندن ندارم..

مادر بزرگش

رفیقم داشته پرده های خونه
 مادر بزرگش رو نصب میکرده.
مادر بزرگه میاد تشکر کنه، برمیگرده
 میگه: سپهر جان ایشالا یه روز پرده نامزدتو بزنی :|
به افتخار همه مادر بزرگای گُلی که سوتی های باحال میدن....

رفیق

یه روزی پسری باخانوادش دعواش شد

و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش

یک ماه موند بعد از یک ماه دختری را سرکوچه

میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از

دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!! میگه نه !!

میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی

عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش،

رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه

ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم

ولی نمیدونستم که خواهرتو بود... !

.
.
.
.
.
.
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی

رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت