رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون که اسم دخترش خدیجه بود. پرسیدیم خدیجه کجاست؟ گفتن: حمام
. در همین لحظه یه علامت سوال گنده
تو ذهن الهه
ایجاد شد که خدیجه چیه؟
دقیقه ای یکبارالهه اسم همه رو صدا میکرد و میگفت:
مامان٬خاله٬مامان جون٬باباجون٬ هبیجه کوش؟
بغلش کردم و بردمش پشت در حمام
و گفتم: خاله٬خدیجه اینجاست میخای بری پیششش؟ الهه
هم نه گذاشت نه برداشت. گفت:وووویییی
هبیجه متسم(میترسم)
.و محکم منو بغل کرده بود.
کلی بهش خندیدم. کاش میشد ذهن بچه ها رو خوند
. کاش میدونستم چه تصوری از خدیجه داره
که ترسناکم هست؟
سلام دوست عزیز
بلاگتو رو نتونستم کامل ببینم اما امیدوارم به من سر بزنید.
فروشگاه انواع نرم افار,مستند,فیلم,آموزش زبان و ...
اگه محصولی رو سفارش دادی حتما تو قسمت تکمیل خرید در قسمت>>پیام شما<<< آدرس وبلاگتو برام بزار تا برات هدیه ارسال کنم
weblog jalebi dari golam
inam site mane va pore aks
montazere nazaret hastam
site mano ham link koni lotfe bozorgi kardi
خب این که کاری نداره صبر میکنیم بزرگ که شد ازش میپرسیم چطوره؟